(。◕ ‿◕。)♀ȵ@✌ⓘⅆ♀(◡‿◡) - ♀♥★BOy★♥♀
(。◕ ‿◕。)♀ȵ@✌ⓘⅆ♀(◡‿◡) - ♀♥★BOy★♥♀
 
 

یکی از دوراهی‌های زندگی وقتی‌ است که نمی‌دانید در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید»



ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:جمله,جالب,جمله جالب,خنده دار , :: 11:0 :: توسط : n@v!d

سعی‌ کن آنقدر کامل باشی‌، که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران، گرفتن خودت از آنها باشد.

پائولو کوئلیو

ادمین بلانش



ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:جملات,جنلات کوتاه,جملات زیبا,زیبا,جمله, :: 17:58 :: توسط : n@v!d

بچه که بودم مامانم می گف تو خیابون پفک و چیپس و اینا نخور شاید یه بچه ای ببینه دلش بخواد، یکی نیس همین مطلبو به این دختر پسرایی که سفت همدیگرو بغل می کنن و راه می رن انتقال بده!

[کمپین حمایت از جوونای بی بغل]



ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:جملات,جنلات کوتاه,جملات زیبا,زیبا,جمله, :: 17:56 :: توسط : n@v!d

 

ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن
و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن . . .

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:جمله,جمله ی کوتاه,جملات زیبا,جملات کوتاه زیبا,جملات,کوتاه,متن زیبا,ماندن و رفتن , :: 11:10 :: توسط : n@v!d

 

مهربانی را اگر قسمت کنیم
من یقین دارم به ما هم می رسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دست هایش تا خدا هم می رسد

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:جملات,جنلات کوتاه,جملات زیبا,زیبا,جمله, :: 22:30 :: توسط : n@v!d

 

کاش خدا موبایل داشت...
اون وقت الان که دلم گرفته و تنهام بهش اس ام اس می دادم می گفتم:"قربونت برم،فقط تویی که درک میکنی تنهایی یعنی چی.."اونم می گفت: "خودم پیشتم دیوووونه..."
بعد دیگه آروم می شدم!

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 20 اسفند 1390برچسب:موبایل,موبایل خدا,شماره خدا,اس ام اس,قربونت,آروم, :: 19:22 :: توسط : n@v!d

 

 
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای! گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای ، گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای! گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند ، گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.
 
 
 
 

 

---------------------

 

 
 
 

 

 

 
در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت - این انسانهای سخت هستند که می مانند نه روزهای

 

 

 

 
سخت

 

 

 

ادامه جملات در ادامه مطلب

 
 
 

 




 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:جملات کوتاه,جملات کوتاه پند آموز,کوتاه,جملات,زیبا,پند آموز,سخن, :: 13:18 :: توسط : n@v!d

ديگه نميگم گشتم نبود نگرد نيست...
بذار صادقانه بگم..گشتم !اتفاقا ،بود مال من نبود...
شما بگرد لابد مال شماست...


سرت روبالا بگير سينه ات را سپركن صدايت را بيانداز ته حلقت و فريادبزن: "من فراموشش كردم" بعد راست بيني ات را بگير و تا ته بي نهايت برو پينوكيوي بيچاره.

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:جملات کوتاه,جملات کوتاه,زیبا,جملات کوتاه زیبا,صادقانه,پینوکیو,جملات کوتاه عاشقانه, :: 16:51 :: توسط : n@v!d

چاپلين به دخترش نوشت :تا وقتي قلب عريان كسي را نديدي بدنت را عريان نكن.هرگز چشمانت را براي كسي كه معني نگاهت را نميفهمد گريان نكن.قلبت را خالي نگه دار و اگر روزي خواستي كسي را در قلبت جاي دهي سعي كن فقط 1 نفر باشد و به او بگو تو را كمتر از خدا و بيشتر از خودم دوست دارم!!!




روزي روزگاري، اهالي يک دهکده تصميم گرفتند تا براي نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همهء مردم براي مراسم دعا در محلي جمع شدند و تنها يک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و اين يعني ايمان


ارسال شده در تاریخ : شنبه 13 اسفند 1390برچسب:چتر,دعا,باران,داستان,داستان زیبا,جملات کوتاه,پند آ»وز,جملات کوتاه پند آموز, :: 13:12 :: توسط : n@v!d

هميشه معذرت خواهي به معناي غلط كردم نيست....!
گاهی يعني خفه شو ديگه...



ارسال شده در تاریخ : شنبه 13 اسفند 1390برچسب:معذرت,جملات کوتاه,جملات طنز,جملات کوتاه,جوک,طنز,, :: 12:50 :: توسط : n@v!d



 
 
به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .

گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟

پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .

پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟

ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی امپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟

محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .

سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف …..

با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.

سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟


دلم می خواهد زندگی ام راموقتا بدم دست آدمی دیگر و بگویم : تو بازی کن تا من برگردم . . .
فقط نسوزیها !:|


ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:جملات کوتاه,جملات پند آموز,جملات زیبا ,آرام,موقتا, :: 15:26 :: توسط : n@v!d

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (。◕ ‿◕。)♀N@v!d♀(◡






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 474
بازدید کل : 65189
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 157
تعداد آنلاین : 1